به قاصدک شعله نکش
ستاره رو پرپر نکن
با برق تنسوز نگات
خورشیدو خاکستر نکن
خورشیدک فال منو
تو صحن شب رها نکن
خاطره رو به شب نبر
ماهکو زابراه نکن
یه مرد شرقی از قفس
در انتظار رفتنه
به پای قصّه هاش بشین
حریص از تو گفتنه
اون مرد شب شکسته که:
بی تو به قعر شب رسید
به حرمت نگاه تو...
رو ماه شب.خط میکشید
بی تو شکست و گُر گرفت
تو.حریق سرد گریه هاش
بیاد لبخند تو بود
تو هق هق شبونه هاش
هجرت تنگداز تو
حرمت شعراشو شکست
تو حصر شب.خاطره شد
به خاک انزوا نشست
بُغچه ی یادگاریاش
لبالب از خاطره بود
غُسل . به گریه میگرفت
وقتیکه از تو میسرود
اون مرد شب شکسته که
بی تو به قعر شب رسید
برای تکیه گاه تو
چه مومنانه قد کشید
گلواژه ی ترانشو
برای موهای تو چید.
ترانه سرا:کسری مهرگان