دوش در گستر خوابم"شدم آنجا که در آن"
عطر تنپوش بهاران جاریست
زیر دلتنگی ابر"قامت پنجره ها بارانیست
گم شدم در متن باغ"آشنایی دیدم که تن از جنس تو داشت
در پلان سبز باغ"گل هستی میکاشت
بیرق خورشید را "بر فراز دل شب می افراشت
آشنایی دیدم که تن از جنس تو داشت
چون سلامی کردم"پاسخ از سوگل بابونه شنیدم که به راز
مژده از زایش صد غنچه ی مریم میداد
آسمان آبی بود"چون رخ سبز نسیم
همچو خاکستری طوسی صبح
سرخ مثل نیلیه پنجره ها
زرد همچون مخمل مشکی شب
و سپید چون نفس صورتی خاطره ها
سبزهمچون تپش آبیه شب
طعم رستن میداد"میوه ی سبز بلوغ"
هر کجا بود"ولی آبی بود"متن سبز سخنش
عاشقی را دیدم"سیب را بوسیدم"خاک را بوییدم
که دهانش بوی هستی میداد"آسمان در نگه پنجره ها رخ میداد
پیچک از قله ی هر پنجره بالا میرفت
قطره ای بود که دربست به دریا میرفت
اصلا هر جا آسمان بود"به آنجا میرفت
با چراغی شب از این خانه به یغما میرفت
اصلا هر جا که خدا بود بدانجا میرفت
باز دیدم"اسمان با من و توست
از همین روز ازل"تا همان شام نخست
باغبان تکیه گه مومن باغ"سایه جولانگه صد خوشه چراغ
زن باغبان خانه"سینه ی سبز بهار را"به دهان غنچه ی نوگل مریم میداد
تا که از شهوت خیس آسمان"شُرب باران بکند
تا که برخیزد باز"شاخه ای از دل خاک"در بهاری چالاک
عطر خاکی نمناک"
همه جا"آبی بود"عطر نان در تنور"خانه را مهد شکفتن میکرد"
باغبان میخندید"هر که افسانه ی پاییز رو باور میکرد
شیشه ی پنجره "طرح آسمان را دو برابر میکرد
طعم خیس آسمان در رگ ابر"زایش پنجره در صحن حضور
سجده ی ارکیده با رویت نور"
آسمانی به وفور
مرغ حق"در دل شب مشق پریدن میکرد
رهگذار کوی شب را"عطر خانه"محو و سرمست رسیدن میکرد
کوچه ها امن تر از حس پناه
فارغ از گزمه و دژبان و سپاه
در لباس پرسه میشد"آسمان را دزدید
میشد از روح خدا"بر نفس کوچه دمید
زیر سایه ی بلوغ"ساده میشد قد کشید
در سراپرده ی خواب"طعم شب آبی بود
آسمان در بغل پنجره خوابش میبرد
رازقی دختر خود را به نکاح اطلسی ها میبرد
خالی از ترس و محال"فارغ از سکه و مال
آسمان جاری بود"میشد از چلچله ها حال خدا را پرسید
میشد از شرم سکوت راز صدا را فهمید
باز میشد که دهان آسمان را بوسید
که چه سان بارانیست"بغض سبز باغبان"
که حماسه بهر خواب گل مریم میخواند"
رد دستان ترانه"روی ساز هر صدا جا میماند
پسر باغ تمامش"که به جادوی نگاه مریمی میلرزی
اهل بیت ماه در مجلس شب میرقصید
زن صاحب خانه خوشبختی رو نذری میداد
دست باد قامت رازقی رو بازی میداد
آنطرف تر"باغبان دنگی ز سهم آسمان را مهر باران میکرد
شاعر شعر سکوت با نهیبی بیصدا سر میداد:آی ماهیها"کلید آسمان دست شماست؟؟
های آدمها تمام ماه در خانه ی کیست؟
مرد در خاطره خفته با توام"آسمان دست شماست؟
ای تو گلواره ی سبز نو شکفته با توام"خاک در حصر شماست؟خواب در بغچه ی بیداری کیست؟
راستی آینه ها.""؟؟!! آسمان سازه ی کیست؟حجم آغوش گل باکره اندازه کیست؟
شب کجای آسمان است"ماه در ظهر کجای خانه پنهان میشود.اینهمه شب ز چه رو سهم ضعیفان میشود؟
آسمانش بر باد"هر که ما را به شب حادثه داد.
حال ای حادثه نوشان گذرگاه سقوط
گر سکوتم را شنیدید"جرعه ای نور به اندام خیابان بدهید
تا که تیر چاه"بر هیبت سیمان بخورد"
خاطرات تلختان را بگذارید که نسیان بخورد
خاک را زنده کنید نگذارید که از جهل شما نان بخورد
راستی فردا شب"خواب تو را خواهم دیددر پلانی از خواب:.
کوه را وعده گرفتم"به حضور"که بهمراه کبوتر"مشق جولان و پریدن بکنیم
شب که پایان برسد"راس پگاه"خانه ای خواهم ساخت"""غرقه در شور و نو"پشت بامش رنگ چشمان خدا"خانه ای رو به حیا"
پرده اش مخملی از حجب و حیا و حیاتش جای تعمید و دعا
که شبانگاه "که ماه"به شهوت پنجره تن میبازد"در همانجا که تب خشم خدا" بر حساب حاجیان میتازد"چکامه ای سازه کنم"ز نفیر آسمان حنجره ای تازه "واژه در سینه بکارم غزل آوازه کنم"میروم خلوت خود را با شب اندازه کنم
راستی فردا شب"من عاشق خواهم شد هر کسی خواست بیاید به حضور
به نشانی که به ذهن شاپرکها دادم"پیچ دلتنگی ماه"زیر چتر تکیه گاه"کوی سرسبز پناه
برزن خاطره ها"در گلوگاه صبا جنب میدان دعا"در گذرگاه خدا و خیابانی که پا تا به سرش آواز است"زیر جریان صدا:
کوچه ای بارانیست"بامدادان خانه میپردازد"بهر خواب مفلسانی که ندارند پناهی ز بد دوری راه
خب...آخرین دیوان حرفم را بخوانم بروم
آی اصحاب زوال"کودکیهای مرا ندیده اید"گر که دیدید آنرا
با صدای من بگویید که من پشت در خاطره ها منتظرم تا به من برگردم
و بگویید اگر برگردد"تیله ای به وسعت ماه به او خواهم داد
تا که در ظلمت شب"شیهه کشان قد بکشد"سبز و نورانی و پاک
راستی مادر جان من بهمراه خیابان میرویم تا پرسه ای ساز کنیم.میرویم در گوش شب"هلهله آوازکنیم" دفتر ممنوعه مان را با کلام سبزت آغاز کنیم"میرویم رو به نفس روزنه ای باز کنیم
میرویم از دل شب حنجره ای تازه کنیم
وسعت غربتمان را با شب اندازه کنیم
چشم براه من نمان"
شب که در متن سحر خوابش برد"خیس و سرد و بیصدا می آیم
گر که رستم ز بد حادثه ها می آیم...
((کسری مهرگان...