ترانه نوین

گزیده عاشقانه های کسری مهرگان به کوشش((هانیه سالاری))

ترانه نوین

گزیده عاشقانه های کسری مهرگان به کوشش((هانیه سالاری))

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است


ای کاش جاده ای بود سبز و هموار"برای رفتن"به خاطرات گذشته

جاده ای نه از تبار فاصله ها و نه از قماش کوچ...

 نه در خواب....که در بیداری...

 امروز:تمام جاده ها به نرسیدن میرسند...

پایان هرجاده"آغازیست برای پایانی دیگر...":

 بی بها" بی رهگذر...

ای کاش میانبُری بود برای رسیدن به خاطرات دیروزی که:

 روزی حریص تصویر فردایش بودیم

و اکنون فرداییست که دیروز منتظرش بودیم.

و امروز خاطرات فردای ماست...بی هوا تر از کنون.

امروز گذشته ایست"که فردا آنرا یاد خواهیم کرد..

ای هم آسمان:امروز خاطرات فردایمان را زیبا بساز"

شاید"..."شاید":فردا جهانی باشد که آسمانی در آن نیست.

آسمانی نیست:و خورشیدی نیست"

خورشیدی نیست وپس ابری نیست"و بارانی نیست"

بارانی نیست که خاکی نیست

خاکی نیست و رویشی نیست و نهالی نیست؟!

 پس ثمری نیست. که"ثمری نیست و غذایی نیست"

 غذایی نیست:پس زندگی نیست

چه تلخ است که آغاز پایان ما"

رسیدن به آذوقه ایست"که جسم  مارا ارضاء کند

 "تا: رویمان سرخ تر شود.

پس ای هم آسمان: خاطرات فردایمان را آسمانی تر بساز"

شاید فردا بر روی زمین:آسمانی نباشد...

و کبوتران :قهرمانان خیالی افسانه ای باشند:

: دندان گیر تر از کلاغی که آنقدر رفت تا" به نرسیدن رسید

افسانه ای  بر لبان مادرانی که با آه و حسرت"

در بستر زمینی بی آسمان

 آنرا در گوش کودکانی زمزمه میکنند:

 که ما " امروز" فردایشان را میسازیم.

پس ای هم آسمان...:فارغ از فردایمان"...

خاطرات فردایشان را زیباتر بساز.

که هر  قطره در بستر خاک:

مژده  میلاد جوانه ایست که روزی:"...

دود از کُنده آن برخواهد خواست 

راستی :!!!؟"  اگر آسمانی نباشد" خدایی هست؟؟!!


((کسری مهرگان...


((به آنانکه رفتند تا بمانند...

 (برادرجان):

برادر جان..تو ای نور دو دیده.تو ای شقایق بر خون تپیده

ببین دستای گرم و مهربونت"چه دیواری بروی شب کشیده

برادرجان تو این شبهای بی تو"ببین چه مومنانه بیقرارم

شبونه تو خودم"بر گِل نشستم"از اون روزی که رفتی از کنارم

هنوزم عطر تنپوش سفیدت"بهارو تا دم خونه کشیده

جنونِ خاطرات با تو بودن"رو زخم بی کسیم مرهم تنیده

تموم آسمونا صف کشیدن"که آخر قرعه به"اسم تو اُفتاد"

تو موندی و یه کوه از سنگ تزویر"برادرجان"تو ای تکرار فرهاد

 تیر و ترکش و گلوله مهربونیاتو دیدن"

میدونن مهمون نوازی"واسه ی تو صف کشیدن

نمیدونم کجای آسمونی"که عطرت جاری تو خلوت من

کُجایی تا ببینی قاب عکست"شده خورشید سبز ظلمت من

کُجایی تا با دست مهربونت"رو زخمای تنم مرهم بپاشی

نه میذارم"نه میتونی"که حتّی"یه لحظه از خیال من جُدا شی

برادرجان"دو تا چشمامو میدم" یه لحظه سر روی شونت بذارم

یه دریا"هق هق دلتنگیامو"توی آغوش امنِ تو ببارم

هنوزم خاطرات با تو بودن"یه لحظه از خیالم کم نمیشه

نه دیگه...بعد دستای تو هیچکس"برای زخم من مرهم نمیشه

یکی میگه که نزدیک سحر بود"همینجا تو همین محدوده جون داد

یکی دیده که از بالای ابرا "خدا اومد واسه تو دست تکون داد

یکی میگه که با لبهای تشنه"لب دریا شبونه جون سپردی

تو رفتی و دل از ساحل گرفتی "ولی آخر دل دریا رو بُردی

تموم سهم من از بودن تو"یه سربندِ سیاهِ یا حُسینه

زمین شد کربلا وقتی شنیدی"که رمز شب"شُعار یا حُسینه

همیشه میگُفتی مهمون"واسه قلب تو حبیبه

واسه اینه"تیرو ترکش تو تن تو قد کشیده

برادر جان توی سنگر چه دیدی"که با خنده دل از دنیا بریدی

میگن از سنگر دشمن شنیدن"که گُفتی تَرکشارو پس نمیدی

تموم آسمونا صف کشیدن"دوباره قُرعه به اسم تو اُفتاد

تو موندی و یه کوه ازجنس تزویر"برادر جان تو ای تکرار فرهاد...

.................  ...................   ..................   ..................   .................  
((شاعر:کسری مهرگان))KasraMehregan021@Gmail.com